کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

چکـــــــ چکـــــــ

خیلی مودبانه بخواهم بگویمش باسن آسمان پاره شده. سوراخ است. اصلا شبیه بچه ای شده که دست از زر زر بر نمیدارد. یکی هم نیست یک جیز نرمی که یادآور پس.تان مادرش یا حالا هر چیز جالب نرم دیگری باشد را بچباند توی حلقش یا دستش بلکه خفه خون بگیرد. شاید اگر روزهای دیگری بود تعبیری عاشقانه و مستانه داشتم از این شر شر بی معنی. نه عاشقم نه از این همه آب و طوفان و باد سرد که از زیر در می وزد توی دماغم حس می کنم ممکن است دلم بخواهد با پولیور شیری یقه شل دستباف گشادم کاپوچینوی کف کرده ی غلیظم را ببرم دم پنجره و ریز ریز مزه کنم و از پشت گلدان های مینیاتوری بنزایم با لبخندی خواستنی و راضی زل بزنم به سردی بیرون و قیژ قیژ روی های نفس هام خوشبختی بنویسم ،هر از گاهی هم هواسم را بدهم به گربه ی اشرافی احمق بد اخلاقم دم شومینه که خودش را میلیسد و با اطمینان پر رخوتش زل میزند به قطره های آبی که با صورت می خورند به شیشه و له میشوند و می پاشند و می سرند پایین ، و مستانه خر خر کند.

نه!

انگشت هام یخ کرده و به شکل بی رحمانه ای توی این همه لباس چاق تر و غیر جذاب به نظر می رسم. سقف چکه می کند و این امر اهدایی محصول مشترک طاق توالت و راه آب همیشه گرفته ی بالکن همسایه بالاییست که متعلق به دو پسر مجرد بی نهایت گشاد است و که راه آب را باز نمیکنند و آب جمع می شود و خیلی وقیحانه میچکد رو سر بنده.این دو یک روز در میان چهره خشمناک مرا پیچیده در شال چهارخانه سبز و گل گلی پشمی به اتفاق رسول ، سرایدار افغانی که با جارویش ناموس پرستانه کنارم می ایستد از چشمی در نگاه می کنند و مرا دایورت می کنند به نقاط مثلا مردانه شان! شومینه ای وجود ندارد . سیستم گرمایش خانه سه شوفاژ پیزوری است که یکی اش هر از گاهی نصف شب ها توی خودش می شا.شد و باقی شب را به آواز خواندن می گذراند و من چون دوست ندارم توی خواب نصف کاره ی به سختی بدست آمده ام کسی شامورتی بازی در بیاورد ، گوشش را میگیرم و تا ته می پیچانم و سفت می کنم و از خیر گرمای زپرتی پر منتش می گذرم. گاهی هم تنها قابلمه ی بزرگم را که یک وقتی به هوس ته چین پختنی موهم خریدم را همراه رفیق شفیقم کتری پر آب می کنم میگذارم الکی جوش بیاید و خانه را کمی ولرم کند.

کار طرحم مانده و تا هوا خوب نشود نمیشود که بروند از چند تا گوسفند هوس باز آخری اس.پرم بگیرم برای تحقیقات کارم. همه ی عالم و آدم یک روز در میان به من گوشزد می کنند که هیچ نوبل علمی در کار نیست و چه تو این چند تا گوسفند را به وجد بیاوری چه نه آسمان دنیای باروری همین رنگ خواهد بود در این خراب شده و اصولا هم خبری نیست و بهتر است نباشد و بهتر است متولدین جدید بدانند و آگاه باشند که بوی خر داغ شده به دلیل مواد مصرفی مشابه صرفا شبیه بوی کباب است ولاغیر.

دلار گران شده و بانک مرکزی تحریم شده و  اقتصاد مملکتمان توی همان شلوار خراب قبلی دوباره تا توانسته خراب کرده ولی سعی میکند از روی صندلی بلند نشود تا از بالای میز که قیافه ی سرخش را میبینیم به خرابی شلوارش پی نبریم ولی ما انگشت شصتمان را به سمتش بلند می کنیم چون بویش بد جور دارد ما را به ورطه ی استفراغ می کشاند و این حرکت انگشت شصت حرکتی نمادین و دو پهلوست که هم نشان موفقیتش در امر خرابیست هم معانی انتحاری دیگری دارد . ما میدانیم این شلوار دیگر شلوار بشو نیست و شستنش کار هر مرد نیست و باید دیگر به فکر دور انداختنش بود.حالا بگویید گرانی دلار و شلوار خراب و پاره و بدبوی آقایان چه ربطی به باران دارد؟ آخر همین آقایان ابر ها را طی عملیاتی بارور کرده اند انگار. بد نیست ها! برکت است کرور کرور! ولی کردنی کم بود و نا کافی که به ابر ها هم در همین روزهای پر کار من عنایت فرمودید؟  ماشاالله به این بنیه و توان !  توی این هوای سرد که ما وقتی داغ شدن المنت بخاری برقیمان را میبینیم به جای کیفور شدن از لطافت گرمایی فرح بخش باید دست و دل و تنمان بلرزد بابت پول برقش جایی واسه ی کاپوچینوی کف به لب آورده میماند با آن پولیور شیری دستباف یقه شل ؟!!


اصلا باران هم اصلا باران های قدیم تا اطلاع ثانوی باران های کوچه ی ما نه عطر یار می آورد نه یاد دوست. باران های کوچه ی ما گل و شل می آورد برای رسول و دماغ یخ زده ی آویزان ناراضی و سینه پهلو و زرت و زورت و خس و خس سینه برای امثال من و شب های بی جا و مکان و خیس بی انتها برای کارتن خواب هایی که بر حسب اتفاق قرار است عین من و تو انسان باشند.

آقا جان اصلا مارا به خیر شما امید نبوده و نیست و نخواهد بود بروید به بغل دستی هایتان عنایت بفرمایید و دست از سر کچل ابرها این چند روزه حداقل بردارید.


پا نوشت : باران چیز خوبیست و بارور کردن ابرها که شاید هم شایعه ای باشد برای ذهن های مصیبت ساز اصلا کار بدی نیست. ولی وقتی از زمین و زمان شاکی میشوی و شبیه پیرزن هایی استخوانی با جاروی پرنده از جرز دیوار هم به خاطر خال گوشتی کنار دماغت که بازخور اجتماعیست تو را با آن خال گوشتی که اول حال دلبرانه ی گوشه ی لب بود ، پرورانده خرده میگیری باید چیزی باشد که گیر بدهی و چه چیزی بهتر از ارتباط گودرز ها با شقایق. بعد هم آقایان حتی اگر تا بازو دستشان توی عسل بکنند و بخواهند توی حلقم بکنند بدانند و آگاه باشند که در اولین فرصت گاز میگیرم آن هم چه گاز گرفتنی!

نظرات 2 + ارسال نظر
بهـ ـمن چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ق.ظ http://bah-man.blogsky.com

می بینی چه باحوصله شدم ؟ همشو خوندم ((:
سلام بچلونید .

شیرازیه گهرمان ایم شبه اینجزا بِه مان!

چشــــــــــــــــــــــم! ایشان هم برای شما میو میفرستند!

آبیدر چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ http://abidar123.blogfa.com

لعنت بر همسایه ی بد و روزهای دلتنگی

لعنت بر همسایه بد و روزهای دلتنگی و شلوار های خراب و گونه های سرخ از سیلی!
آبیدر عزیز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد