خوب..انصاف بده.سخته! ده دقیقه قبل از درد بخودت بپیچی و از فرط دیوانگی لکنت بگیری،گریه کنی و حس کنی قلبت درد می کند و الان بیایی و فکر کنی که می خواهی بنویسی تا روحت را روی تخت مرده شور خانه احیا کنی! می خوام حواسم را پرت کنم.اصلا حواسم را توی مشتم میگیرم..یه کش بهش وصل کنم و از پنجره آویزانش کنم تا هوا بخورد!...هی برود..کش بیاید..برگردد! شایدم سراندمش تا پنجره طبقه پایین و با هم توی اتاق پسر همسایه را سرک کشیدیم! همین خودشیفته ترین سرخ و سفید دماغ عملی دنیا ،نه! حوصله پسرسوسول های مکش مرگ مارا ندارم..از پسر سیاه سوخته ی چقر که توی تعویض روغنی کار می کنند بیشتر خوشم می آید تا این جوجه فکلی های بی دست و پا !!...شایدم سراندمش آنطرف..به آن ساختمان نیمه کاره.کنار گوش نگهبان افغان.همان که با گوشی قرمزش نشسته و اس ام اس می خواند و می خندد.هر از گاهی نگاهش را به سیب زمینی هایی که تو ی قابلمه می جوشد می اندازد ،پیچ لامپ را که اتصالی دارد را سفت تر می کند و توی یکی از واحدهای درندشت نمیه کاره صدایش را روی سرش می گذارد و می خواند..آخه مگه فرشته هم.می خواهم از اینجا فریاد بزنم و بگویم همین فرشته ها کار دست آدم می دهند روی زمین،آن روز که اعتراف می کنند مدتهاست قاطی زمینی ها فراریند.
حواسم را می کشانم سمت خانه ی مخوف آنطرفی،همان که شایعه بود شاه آن وقت ها که کرک و پر داشت به صاحب خانه هدیه داده، با ماشینی غولپیکر آمریکایی که هنوز توی پارکینگش پارک شده.سالهاست خانواده ای عجیب ساکن این خانه اند،با دو کودک منزوی،مادری خسته،پدری معتاد،همان خانه ای که یک شب دزد دست خالی رفت سراغش،دست خالی هم برگشت.
حواسم خسته س.گفت بکشمش بالا.روز پرکاری داشته.همش یا کش آمد.یا غوز کرد.یا وصل شد به برق.یا سکته کرد.یا خبر بد شنید.یا تصادف کرد.حواسم گفت حالم از این بدتر نمیشه.مرده شورت را ببرد که بلد نیستی درست و حسابی پرتم کنی دور ِ دور...
قهر کرده.رفته آن بالا روی سقف نشسته.برم بخوابم بلکه نیمه شب نرم و خجل بیاید لای موهایم صورتش را پنهان کند و آرام بگیرد.
دارم فکر می کنم پسرک سیاه سوخته تعویض روغنی چه ممکنه دربارت بکنه
-
گفتی بنویس .. مثال مرغ و تخمش ، افتادم رو کیبورد.. یه جمله حاصل شد آخر سر ((:
ایشالا فکر بد راجع به ما نکند! جای برادری گفتیم! :)))
- ما هم از آن یک جمله لذت ها بردیم! :) مرسی!!
دلچسب بود نوشته هات
میگم میشه رفت کنارش دوتایی ستاره ها رو تماشا کرد
اصلا میشه تابش داد تا آسمون، انگشتای پاش بخوره به اکلین پولکی های براق لباس شب، بعد اونقدر حواسش پرت بشه که بدون گفتن قصه های تکراری ملال آور هرشبه، آروم بگیره، البته اگر این هوای ابری بذاره
مرسی!
فعلا که این شب ها با همان ملال آورها می خوابونیمش! :)
سلام! :)
ببخش سلام نکرده بودم!
سلام
منظورم از ملال آورها مرور گذشته ها توو ذهن بود که برای خودم خیلی زیاد اتفاق می افته، امیدوارم سوءتفاهم نشده باشه
این دو نقطه پرانتز یعنی لبخند یا اخم؟
خوشحال شدم از خوندنت
موفق باشی
علیک سلام.قطعا لبخند!! نه عالی بود..منم منظورم همون ملال آورها بود! :)
منم خوشحال میشم شما میاین!
با این نظریه ت موافقم خیلی شدید ، اصن بیا با هم پیاده ش کنیم
"یه کش بهش وصل کنم و از پنجره آویزانش کنم تا هوا بخورد!...هی برود..کش بیاید..برگردد"
پایه ام والا
-
خیلی زیبا بود
سلام! مرسی! :دی
علیک سلام :دی
اسمایلی گُل
مرسی! اسمایلی گل هم برای شما! :)
نشستی همسایه هارو رصد میکنی قشنگه دتر؟:)) اینجا
انگار فقط دایناسورا جاده داشتن،اومدن پوزخند زدن و رفتن،دورِ دورِ دور شدن،اومدم دیدم آهنگ قری نداره بلاگت دلخور شدم،اصن بیا با هم یه آهنگ بسازیم واسه وبلاگت،دکلمه اولشم میشه"مش حسن تو فقط گاو منی،حالا واای وای ..."
جون شهرام کامنت منو ببین،آخه چرا با من اینکارو میکنی رنگی رنگیه من؟ بزار سر سنگین بیام بگم وبلاگ خوبی داری،کاش به منم سر بزنی:دی
:*
جااااان! می گوله دتر! نفس جان! چشم! آهنگ قری می ذارم برات در حد "مسس تو هیچ جایی ندییدم! علاقه دارم بهت شدیدا! " البته اولش دکلمه ی مش حسن تو فقط گاو منی با صدای تو پخش میشه!خوبه؟!!!
شهرام جان! بلا می سر! کی و کجا قراره بنویسی؟!!
تو وبلاگ بزنی منم میام واست کامنت می ذارم که منو لینک کنی آمار مشاهدات وبلاگتو می بریم بالا!! واست کشتی اینا می ذارم که سوارش بشی به منم سر بزنی!! :))) :**
(حس می کنم الان نقش شخصی رو دارم که می خواد بکشونتت وسط برقصی ..بعد تو ادا میای می گی نههه..من نمی رقصم..به قسم..به آیه ..نمیشه...بعد که اومدی وسط کفشارو پرت می کنی دو طرف و آها آها شله شله !! تو بیای بزن.من میرقصم تا رقصت بیاد! :)) )
اینا رو ننویس فحش میدما
خودتی! :))