کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

شلنگی در دهکده ی جهانی

امروز به میمنت و مبارکی کولر آبی صد هزار ساله ی این خانه روشن گردید.کلبه درویشی ما به باد کولر مزین گشت و زین پس نیاز نیست با آب و پارچه خودمان را تا صبح پاشویه کنیم و سیستم کولر آبی را به خودمان ببندیم!! مهربانان غیوری که به منزل ما آماده بودند برای کولر سازی خیلی خوشحال شدند از این امر میمون و چون دیدند کمک کردنبه من باعث دلضعفه و دلغشک از شدت شادی در من می شود و چون احیانا صحنه ی هیجان انگیزی برایشان بوده تصمیم گرفتند که هی بیشتر به من کمک کنند! در انتهای این کمک های انسان دوستانه در امر تمیز کردن منزل سرویس ۳ پارچه چایی خوریم که هر پارچه اش هم یک رنگ بود بهتر بگویم یکی ماگ بود یکی لیوان شیشه ای و دیگری فنجان کوچک که به مصرف قهوه خوری هر از گاهی می رسید لب پر شد. یک بشقاب شکست و دوستان میدانند در زندگی دانشجویی و خانه مجردی یک بشقاب کمتر یعنی خیلی! و بنده هم اصلا برنامه ی تمیز کرن نداشتم چون دردی قدیمی در ما عود کره و مفاصلمان کلا توی دهن سگ است و مجبور شدیم هی بدویم هر طرف و جارو و تی و اسکاچ و مایع ظرفشویی را از این سلحشوران بگیریم و خودمان گربه شور کنیم. در نهایت دوستان به دستشویی خانه راه پیدا کرند و چشمت روز بد نبیند....راستش من شلنگی در دستشویی دارم که مال زمان حکومت کوپلای خان است...چون هیچ واشر و سرپیچی به عظمت فابریکش پیدا نکردم این طفلک پیر و لرزان و آبچکان اضافه کاری می کرد..دوستان احساس مسئولیت کرده دوست ما را ابتدای امر از ریشه کندند ..فکر کنم اول خواستند کار مضاعف و همت مضاعف کنند ولی فکر مضاعفی در کار نبود خوب چون کلا در نامگذاری امسال هم به مقوله ی فکر اشاره ای نشده بود...بنابراین ساعت ۱۰ شب شروع به گز کردن شهر کردند برای شلنگ جایگزین که مسلما نتیجه ای در بر نداشت....این شد که ما به شکل قرون وسطی مجبور به سرهم بندی قضیه شدیم که شلنگ باقی مانده شبیه به جای مانده از دوران ژوراسیک و پارینه سنگی  شده.. این شد که به این جمله ی ادیبانه رسیدم.....بیشتر از توان (ذهنیت) نمی خواهد کمک کنی..این بیشترین کمک است عزیز دل! 

 

**شرایط مملکت اینقدر خنده دار است که نگو!! انگار گاز خنده در سطح شهر پراکنده اند! تطاهرات می کنیم که حجابمان را بیشتر کنید اینی که تا الان گفتید اول تابستانی کم است!پلیس پرو پاچه ی انتظامی را هم بیشترش کنیم دور هم بخندیم! شال و اینها هم که قرار است جزو مفسده باشد. کیهان و رسالت و احتمالا خبرنامه ی تمام رنگی گلاسه ی نیروی ان.تظامی که عکس های محوی از بروبچ جنگ نرم در حال فعالیت نرم می انداخت با سوت و هلهله جایزه گرفتند...ما ماندیم بخندیم یا گریه کنیم و به قول معروف والخ! 

 

*** امروز چون حالم خیلی بد بود و دست و پایمان ورم کرده بود...با بیحالی و خنده به دوست آذری زبانم گفتم فکر کنم من پیر بشم دیگه حتما بمیرم...دوست نازنینم با اضطراب و دلگیری زیاد و چشم غره  گفت غلط کردی..خدا نکنه...این چه حرفیه؟!!! 

 

****اکنون که زلفمان زیر باد کولر می رقصد هر ۳ ثانیه برای اموات و جد و آباد عزبزان کولر درست کن ماچ های اغواگرانه می فرستیم ...روحشان شاد.نسلهای بعد از اینشان پاینده

نظرات 4 + ارسال نظر
کوریون سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

تو رو خدا یه جا بشین بنویس!
مردیم اینقدر توی این سالها ، افتادیم دنبالت این ور و اونور

من؟؟؟ چشم! من همینجا هستم در خدممتون به خدا! فکر کنم زنگو اشتباه زدییا! من فحشامو تو پست قبلی خورده بودماااا..:))
غلط املاییامم به خاطر کیبوردمه که فارسی نداره! همینجوریشم لایق صد آفرین هستم با این حجم پست تازشم!! :))

ضحی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ق.ظ http://cheragheshirvani.blogsky.com/

به به...باز هم که شما کوچیدید نازنین(بازم اسباب کشی کردی تو؟).....کلی کیفور می شویم از اینکه هر بار آمدیم اینجا و آن جاهای دیگر یک چیزی برای تبریک بود.....تبریکات ما را همراه ماچ پذیرا باشید که آمدیم نبودید و شیرینی ها را هم به یاد شیرین زبانی های شما ، خودمان نوش جان کردیم
دهکده تان مستدام، شلنگ هاتان پایدار

آهاااا!! تازه فهمیدم چرا برادر کوریون داشت مارا نازسزا کش می کرد باز!! نه ما همان منزل قبلنی هستیم...فقط چون در زمستان قرارداد بسته بودیم..کولر این حرفهاش رو امتحان نکرده بودیم....ما در همان فسقلک کلبه ی قدیمی در حال زندگانی هستیم!!
ولی خوب ما کلا با شیرینی حال می کنیم! ماچ هم آینه آینه! :)) :*

کوریون چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

مینا(بهار نیلی) چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

این ضحی و ممد الکی شلوغش کردن.من همون اولش فهمیدم تو خونه ی قبلیت هستی.در ارتباط با استکان و نعلبکی های لب پریده هم عرضم به حضورتون که یکی از اون اسباب و اساسیه هایی هست که من باهاش رابطه ی حسی و عاطفی خاصی دارم.وقتی راجع بهشون میگفتی احساس کردم داری درباره ی بچه های عزیز من صحبت میکنی.واقعآ‌هم یکی کمترشون یعنی خیلی...
ضمنآ‌ مراقب ماچ های اغواگرانه تان باشید وگرنه ممکن است برادران گرامی مان در نیروی انتظامی کاسه ی صبرشان لبریز شود و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد